غول عصبی بود سنگهای بيات را صخرههای عظيمِ بيات را پرتاب میكرد غول سنگهای تازهای میخواست و از اين رؤيا بيرون نمیآمد : من سنگ میخواهم سنگِ زمانهايتان را خستهگیِ من سنگ میخواهد خستهگیِ من صخرههای زنده لازم دارد سنگهايی كه از ثانيههاتان جدا میشود، میافتد روی من سنگهايی كه از حرفهاتان بيرون میريزد روی من است سنگهايی كه از افكارتان میگذرد در من سنگينی میكند سنگهای شما سالم نيست سنگهای تازهمتولدشده سنگهای كودك سنگهايی كه سنگبودنشان اثبات نشده من از اين سنگها میخواهم. غول درختها را از جا میكَنْد و از آنها سنگ میخواست بر سرِ ريشة آنها، تنه و برگهاشان فرياد میزد التماس میكرد كه سنگهايی را كه بلعيدهاند چرا نشانش نمیدهند غول برای مرگِ پدرش دنبالِ سنگی عظيم میگشت كه بگذارد جای آن غول سنگهايی میخواست سنگهايی مخصوص كه بگذارد روی سايهها تا حركت نكنند غول غولبودنِ خود را تهديد میكرد و از آن سنگ میخواست سنگی كه برای زندهگی و مرگ يكسان باشد
انتشارات |
کلاغ سفید |
مولف |
شهرام شیدایی |
برای اطلاعات بیشتر باشماره : 02166414040 تماس حاصل فرمایید .
کتاب|کتاب رایا سنگهايی ,سنگهای ,سنگی ,میخواست ,میكرد ,سنگی برای منبع
درباره این سایت