مختصری از کتاب اسپوتنیک دلبند من  :

 

میو توی دفتر کارش اجازه سیگار کشیدن به کسی نمی داد و متنفر بود از این که کسی جلوش سیگار بکشه ، بنابر این بعد از این که سومیر پیش میو مشغول به کار شد ، با خودش تصمیم گرفت که از این توفیق اجباری استفاده کنه و سیگار کشیدن و بذاره کنار.

ولی برای اونی که روزی دو پاکت مارلبورو دود می کرد ،اوضاع به این راحتی ها و به صرف یه تصمیم پیش نرفت. یه ماه که گذشت، سومیر درست مثل حیوونی که دم خزش بریده باشن ، هیجان و اشتیاق به اوضاع  رو از دست داد .

نصفه شب زنگ زد به من :

" -همه ی فکر  ذکرم اینه که یه نخ سیگار بکشم . مگه می تونم چشم روی هم بذارم و بخوابم؟ تازه وقتی هم که خوابم می بره مدام کابوس می بینمم. یبوست گرفتم . نه می تونمبخونم ، نه بنویسم "

" -همه وقتی می خوان سیگار رو ترک کنن این طوری میشن. یعنی حداقل اولش همیشه این جوری بوده "

" -خیلی برات راحته که وقتی قضیه در مورد بقیه است خوش و خرم نظر یدی. نه؟ "

عصبی شد و فریاد کشید : " جنابعالی که اصلا به عمرت یه نخ سیگار هم نکشیدی که درد من رو بفهمی "

 

 

انتشارات

ترانه

مولف

هاروکی موراکامی

مترجم

سلماز بهگام

تلفن پشتیبانی :  66414040
کتاب|کتاب رایا سیگار ,سیگار کشیدن ,اسپوتنیک دلبند منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

موبایل شتاب شلف دونی انجمن بلوچستان ناب موزیک زیما سفر پارس، ارائه خدمات تور گرجستان، تور مشهد، تور کیش ایران پارس فیلم آموزش